مقدمه: اگر از یک نفر بپرسید ، دوست داری کدام روز از زندگی ات تکرار شود ، شاید در چند ثانیه اول نتواند هیچ چیزی بگوید.کمی فکر میکند کتاب زندگی اش را تند تند ورق می زند ، صفحات رنگی را می بیند و حالش خوب می شود ؛
بعضی وقت ها هم صفحات تیره رنگ را می بیند و افسوس می خورد.آری ، سوال چالش برانگیزی است. اینکه می خواهیم روز های شاد را دوباره تجربه کنیم یا اینکه روز های تلخ و سخت؟!بدنه : اگر از بچه ای این سوال را بپرسیم ، بی شک به یاد خوشحال ترین خاطرات عمر کوتاهش خواهد افتاد و بی اندازه ذوق خواهد کرد. یاد خنده ها ، بازی ها و شیطنت ها می افتد و هیچ لکه سیاهی را اگر هم باشد ، به یاد نمی آورد.
برای همین است که بعضی وقت ها آدم بزرگ ها آرزو می کنند ای کاش بر می گشتیم به اون دوران.
وقتی از یک پدر خانواده این سوال رو می پرسی ، بعد از افسوس فراوان احتمالا می گوید : ای کاش آن روزی تکرار شود که همه پول هایم را در بانک گذاشتم ، به خیال سود 20% !
ای کاش آن روز دوباره تکرار شود و این بار بروم و همه ریال هایم را به دلار ده هزار تومان تبدیل کنم . اگر این کار شدنی باشد ، حالا من میلیادر می شدم و مثل الان که در به در دارم دنبال کار می گردم تا بتونم از پس مخارج این گرونی در بیام نبودم.همه رو گفتم ولی خودم هنوز موندم. این خاصیت ما آدم هاست که موقع گرفتن تصمیم های سخت ، اول می خواهیم ببینیم بقیه می خواهند چکار کنند. ولی حالا هم نوبت منه. روزهایی می خوام تو دوباره تکرار بشن که توشون حس ترس داشتم.
به نظرمن اگه میتونستم تو گذشته با ترس هام رو به رو میشدم ، وضعیت الانم خیلی خیلی متفاوت میشد. ترس از اینکه نکنه دوستم ، یا معلمم یا پدرم از این حرف من خوشش نیاد یا نکنه از طرز فکر من بدش بیاد.
پس بهتره این حرفو نزنم یا نگم تو سرم چی می گذره.ای کاش با ترسام رو برو میشدم. اگه رو برو میشدم شاید الان اصلا اینجا نبودم…